جدول جو
جدول جو

معنی ذات شل - جستجوی لغت در جدول جو

ذات شل(تُ شَل ل)
پشته ای است به دیارغطفان. و بجای لام شل دال هم آمده است. یعنی شدّ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُ یَ)
دارائی. مال. ذات ید فلان، مایملک او. قلت ذات یده، تنگ دست گردید
لغت نامه دهخدا
(تُ)
قریه ای به شرقیۀ مصر
لغت نامه دهخدا
(تُ فَ)
این صورت با شرحی در المرصع ابن الاثیر آمده است و این نسخه چون خطی و منحصر است تکمیل آن میسر نشد. رجوع به فلس در معجم یاقوت شود
لغت نامه دهخدا
(تُ غِ)
ابن موسی گوید موضعی است میان یمامه و نباج و میان آن و نباج دو منزل است و آن در اول بنی کلیب بن یربوع را بود و سپس به بنونمیر منتقل گردید. وعمرانی آورده است که ذوغسل (؟) قریه ای است بنوامری ٔالقیس را در شعر ذی الرمّه آنجا که گوید:
واظعان طلبت بذات لوث
یزید رسیمها سرعاًو لینا
انخن جمالهن ّ بذات غسل
سراهالیوم یمهدن الکدونا.
و ابوعبیداﷲ سکونی گوید آنکس که از نباج به یمامه رفتن خواهد باید از اشی ّ بذات غسل رود و آن نخست بنوکلیب بن یربوع رهط جریر را بود و اکنون نمیر راست. و از ذات غسل تا امره قریه ای است. و حفصی راست:
بثرمداء شعب ٌ من عقل
و ذات غسل ما بذات غسل .
و بدانجا بستانی است که به ذات غسل معروف است
لغت نامه دهخدا
(تُ ظِ)
رجوع به ذوات الاظلاف شود
لغت نامه دهخدا
(تُ طَ)
سورتی از قرآن که به طس آغازد
لغت نامه دهخدا
(ضِ شُ دَ)
به ماهی. در ماهی
لغت نامه دهخدا
(تُ شَفَ)
کلمه: کلّمته فما رد علی ّ ذات شفه، با وی گفتم و او یک کلمه پاسخ نکرد یا هیچ نگفت
لغت نامه دهخدا
(تُ رِ)
موضعی است به دیار عرب. مثقب عبدی گوید:
مررن علی شراف فذات رجل
و نکبن الذرانح بالیمین.
(معجم البلدان).
و ابن الأثیر در المرصع ذات رجل این شعر را گوید به دیار کلب در شام است، و نیز جایگاهی است به زمین بکر بن وائل. (المرصع). و یاقوت گوید: از ارض بکر بن وائل از اسافل حزن، و نیز محلی نزدیک یمامه. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُ حَص ص)
رحم ذات حص ّ. رحم محصوصه. رحم حاصه، رحم مقطوعه. خویشی گسسته
لغت نامه دهخدا
(تُ حَج ج)
آبی است در طریق مکّه به شام و گویند از تبوک حفار است
لغت نامه دهخدا
کوک زدن، درشت، کوک درشت، بخیه درشت
فرهنگ گویش مازندرانی
فلج، ناقص العضو
فرهنگ گویش مازندرانی